بازگشت به اصل خویش
یکى از ویژگیهاى مولانا جلالالدین رومى این است که به معانى بسیار مجمل و مبهم، بمدد قریحه ذوقى و قلب سرشار از عشقاش، روح و معنا و زیبایى مىبخشد. از جمله تشبیه خویش به نى که از نیستان جدایش کرده و به نواى شورانگیز در جهان طبیعت پرداخته است. جدایى روح مولانا از عالم تجرّد و روحانى، و عشق به بازگشت به آن عالم که قلمرو نور خدایى و عالم مجرّدات است او را واداشته تا به حکایت این جدایى بپردازد. و از گلویش نغمههاى روح بخش عشق و معنویت بر انگیزد. و چون پروانه سوخته بال به گرد شمع حقیقت، تارهاى فکرىاش به صدا درآمده و نغمه روح بخش زندگى و حیات معنوى را در قالب، ترانه شعرىِ بازگشت به اصل خویش بسراید. و نه تنها خود غم جدایى خود را از وطن اصلى سروده، که اشتیاق بازگشت به عالم معنا را نیز در دیگران ایجاد نماید. مولانا در دفتر چهارم با اشاره به حدیث: «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ اْلاءیمانِ»[1] گوید که:
ادامه مطلب ...